هرگز فراموشم نمی‌شود، ۲۷ ام ماه رمضان   سال ۲۰۲۰ بود، مادرم نزد خیاط رفت تا برای پسرش لباس عید تهیه کند. من و خواهرم باهم قصه داشتیم که با گذشت یک هفته چرا از صدیق، تماس نداریم.  شماره های تلیفون آش خاموش نشان می‌دهد.  همان شب، همه نماز خواندیم، دعا کردیم تا احوالی از صدیق مان بیاید،  بی‌حد دلهره داشتیم، ترس داشتیم. در همین  وقت از یک شماره ناشناس زنگ آمد، خواهرم پاسخ داد گفت، شما فامیل صدیق هستید؟ خواهرم  رنگ‌اش پرید گفت بلی! بگو صدیق را چی شده بگو جیغ زد. گفت خواهر متاسف هستیم صدیق دیگر بین ما نیست.

صدیق قهرمان، جام شهادت نوشیده بود، همه ناله و فریاد سر داده بودیم تا جای که شماری از حال رفته بودیم.

دو برادرم آماده شدند و حرکت کردند به سوی کابل.

آن روز سیاه ترین روز زنده گی مان شد. کمر مادرم شکست،  پژمرده شدیم، با آمدن مردم محل به خانه مان، هر دقیقه از حال میرفتیم …

اما یک برادرم هنوز که این خبر برایش باور نکردنی بود یا شاید برای دلداری ما می گفت: “نخیر دوستش شوخی کرده او زخمی است در شفاخانه جمهوریت”

اما همه میدانستیم که صدیق قهرمان دلسوز مهربانم دیگر نیست.

این اتفاق در بالامرغاب،  ولایت بادغیس رخ داده بود. صدیق برای جنگ رفته بود …و روز ۲۸  رمضان تابوت آش به خانه رسید. وقتی رویش را باز کردند مانند گل تازه خواب بود.

گویا این فرشته است سفید پر از نور و زلال مانند  آسمان.

همان روز جیگرم آتش گرفت و پاهایم از حرکت مانده بود.

گاهی در خلوت با خود میگویم صدیق میدانی؟

“بعد از رفتنت زنده گی مان سیاه و تاریک شد”دردم را کسی درک میکند که این غم را دیده باشد. همه گفتند زمان که بگذرد عادت میکنی به نبودنش روزها گذشت، ماه‌ها گذشت، سالها گذشت و نبودنش هنوز هم مثل روزهای اول  تازه است.

صدیق میدانی نامزد ات به جرم بیوه شدن اش نصیب یک مرد پیر شد؟ مادرت بینایی آش را از دست داد و خواهرانت امیدشان‌را از دست دادند.

آه صدیق، سرباز دلیر کماندو، بعد رفتنت دیگر زنده گی روی خوشش را به ما نشان نداد هر عید غم های تو تازه می شود، غمهایت را که به هر شهری ببرم سودا نمیشود.

هرگز فراموش نمیکنم،  اخرین بار که رخصت آمدی هرگز دلت نمیشد برگردی به وظیفه. وقتی رفتی، چقدر پشت سرت را نگاه کردی و ما را بار بار بغل کردی.

“آه که از دستت نگرفتم و مانع رفتنت نشدم”

 

این نمونه‌ای از داستان‌های پنهان  است که در افغانستان وجود دارد، شاید عید برای همه عید نباشد.

عاصیه”جسور” خواهر‌صدیق‌ جسور یکی از سربازان کماندو در حکومت جمهوریت در ادامه، مسئولان حکومت پیشین، به ویژه اشرف غنی را عامل به خاک و خون کشیدن هزاران جوان در چوکات نظام میداند.

 

VOF راوی روایت‌های پنهان شما

Exit mobile version