گزارش سیگر به وضوح نشان می‌دهد که ناکامی آمریکا در بازسازی افغانستان تنها نتیجه ضعف‌های تاکتیکی نبود؛ بلکه بازتاب مشکلات ساختاری و استراتژیک در سیاست‌گزاری‌های ایالات متحده بوده است. این درس‌ها نه تنها برای افغانستان، بلکه برای هر تلاش مشابه دیگری در آینده اهمیت حیاتی دارند.

اداره بازرس ویژه آمریکا برای بازسازی افغانستان (SIGAR) در ماه نوامبر ۲۰۲۴، گزارش تازه خود را منتشر کرد،‌ که نگاهی عمیق به تلاش‌های ایالات متحده برای بازسازی افغانستان طی سال‌های ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱ انداخته است.

این گزارش به خوبی نشان می‌دهد که چگونه کمبود برنامه‌ریزی استراتژیک، ضعف در مدیریت نیروی انسانی و فشارهای سیاسی منجر به ناکامی‌های گسترده در ماموریت بازسازی آمریکا برای افغانستان انجامید. با صرف هزینه‌ای بیش از ۱۴۵ میلیارد دالر، هدف این بود که ساختارهای امنیتی، اقتصادی، و اجتماعی این کشور تقویت شود؛ اما موانع متعدد راه را برای موفقیت بستند.

SIGAR

در گزارش آمده است که یکی از بزرگ‌ترین مشکل‌های که ایالات متحده در بازسازی افغانستان با آن روبه‌رو شد، کمبود نیروی انسانی مناسب بود. در بسیاری از مواقع، کارکنانی که به افغانستان اعزام شدند، فاقد تجربه کافی و آموزش مناسب بودند. فرآیندهای طولانی و پیچیده استخدام، همراه با نبود نیروهای ذخیره متخصص، باعث شد که ماموریت‌ها با تاخیر و ناکارآمدی همراه باشد. تلاش‌ها برای ایجاد نیروهای آماده مانند Civilian Response Corps نیز به دلیل کمبود بودجه و حمایت سیاسی بی‌نتیجه ماند.

این گزارش نشان می‌دهد که برنامه‌های آموزشی برای پرسنل نظامی و غیرنظامی به شدت ناکافی بودند. آموزش‌ها اکثراً عمومی بوده و به ویژگی‌های خاص افغانستان مانند قوانین محلی، فرهنگ اجتماعی، و نظام‌های قبیله‌ای توجه کافی نداشتند. این کمبود آموزش، نه تنها بر کیفیت عملکرد نیروها تاثیر گذاشت؛ بلکه باعث شد که بسیاری از پروژه‌ها با اشتباهات مکرر مواجه شوند.

SIGAR

سازمان‌های غیرنظامی مانند وزارت خارجه و USAID برای تامین امنیت، لجستیک، و سایر نیازهای خود به شدت به پشتیبانی نیروهای نظامی وابسته بودند. این وابستگی، تعادل میان اهداف کوتاه‌مدت نظامی و برنامه‌های بلندمدت غیرنظامی را به هم ریخت. نقش برجسته ارتش در بازسازی، گاهی منجر به اجرای پروژه‌هایی شد که از نظر سیاسی و اجتماعی با اهداف اصلی بازسازی همخوانی نداشتند.

یکی دیگر از موانع بزرگ، مدت کوتاه ماموریت نیروهای اعزامی بود که معمولاً کمتر از یک سال طول می‌کشید. این گردش سریع نیروها باعث شد که دانش و تجربه پرسنل از بین برود و نیروهای جایگزین مجبور به تکرار اشتباهات قبلی شوند. عدم وجود سازوکارهای مناسب برای انتقال اطلاعات و تجربیات میان نیروها، برنامه‌های بازسازی را به شدت تحت تأثیر قرار داد.

هم‌چنان این گزارش نشان می‌دهد که فشارهای سیاسی و نبود اهداف روشن و پایدار، منجر به زمان‌بندی‌های غیرواقعی و تصمیم‌گیری‌های عجولانه شد. در بسیاری از موارد، اولویت بر دستاوردهای کوتاه‌مدت بود، به جای اینکه بر پایداری و اثرات بلندمدت تمرکز شود. این مساله، بازسازی افغانستان را به مجموعه‌ای از تلاش‌های پراکنده و نامنسجم تبدیل کرد که در نهایت نتوانست به اهداف اصلی خود دست یابد.

در پایان، این گزارش تاکید می‌کند که برای موفقیت در ماموریت‌های مشابه در آینده، ایالات متحده باید از این تجربیات استفاده کند. پیشنهادهایی همچون ایجاد یک نیروی ذخیره دیپلماتیک، بهبود کیفیت آموزش، و تضمین انتقال دانش نهادی، از جمله راهکارهایی هستند که می‌توانند به بهبود عملکرد در پروژه‌های بازسازی در مناطق جنگ‌زده کمک کنند.

گزارش SIGAR به وضوح نشان می‌دهد که ناکامی در بازسازی افغانستان تنها نتیجه ضعف‌های تاکتیکی نبود، بلکه بازتاب مشکلات ساختاری و استراتژیک در سیاست‌گذاری‌های ایالات متحده است. این درس‌ها نه تنها برای افغانستان، بلکه برای هر تلاش مشابه دیگری در آینده اهمیت حیاتی دارند.

گزارش‌گر: جواد اعتماد